مدرسه حکمت

ثاقِبُ الفکر +حُرِّیةُ الفکر+شارِدُ الفکر

مدرسه حکمت

ثاقِبُ الفکر +حُرِّیةُ الفکر+شارِدُ الفکر

پیوندهای روزانه
  • ۱
  • ۰


مقدمه:


کتابُ شرح العوامل فی النحو.


کتاب اضافه شده به شرح، شرح اضافه شده به عوامل، فی النحو (جار و مجرو) صفت است برای عوامل. یا اینکه حال قرار می دهیم برای عوامل (اینکه صفت قرار دهیم یا حال،این فی النحو، معلق است به عامل مقدر). عامل مقدَر، عامل مقدر یا فعل است، استقر فی النحو، یا اسم فاعل است، مستقر فی النحو. یکی از افعال عموم را باید بگیریم.

افعال عموم زند ارباب عقول، کون است و ثبوت است و وجود است و حصول. تنها این نیستند. هر چیزی که لازمه ی وجود هر موجودی باشد، آن را افعال عموم می گویند. مثلا خدا وقتی کسی را خلق می کند، لازمه ی وجودش این است که وجود داشته باشد، ثابت باشد ... ، اینها را افعال عموم می گویند. اگر لازمه ی وجود نباشد،افعال خصوص می گویند، مثلا کسی که از مادر متولد می شود، مجتهد نیست، نجار نیست، بعدها می شود. اینگونه افعال که لازمه ی وجود نیست و بعدها تحصیل می کنند، را افعال خصوص می گویند. افعلا عموم از مادر که متولد می شود حاصل می شود. استقرار می گیرد. ثابت می شود. وجود دارد. لازمه ی فقط انسان هم نیست.

پس "فی النحو" که جار و مجرور است، متعلق می گیریم به یکی از افعال عموم. هر فعلی که دلالت بر بودن کند را افعال عموم می گویند. متعلق جار و مجرور و متعلق ظرف هر دو یک چیز هستند. که چهار قسم می شوند:

یا افعال عموم است، یا افعال خصوص، هر کدام از آنها مذکور است یا مجرور.

گاهی اوقات به آن می گویند مستقر: متعلق از افعال عموم باشد و محذوف (مستقر می گویند چون فاعل فعل عموم در جار و مجرور می آید).

متعلق افعال خصوص باشد، چه مذکور چه مجرور، لغو می گوییم. چرا که ضمیر متعلق در خود متعلق است، در ظرف و جار و مجرور چیزی نیست.

اینجا هم ظرف و جار و مجرور در این دو صورت لغو می گوییم، چون در داخلش چیزی نیست و فاعل در خود متعلق است.

 

بسم الله الرحمن الرحیم.

ب: حرف جر، اسم، مجرور به باء. این جار و مجرور متعلق می خواهد. حال این باسم، که جار و مجرور است، متعلقش چیست؟ در قانون رسم الخط باسم، آن الف باسم همزه ی وصل است، در کلام می آید ولی تلفظ نمی شود. آن همزه تلفظ نمی شود. فقط در بسم الله الرحمن الرحیم، این الف را نمی نویسند، چون کثرت استعمال دارد و همزه را نمی نویسند. اسم اضافه شد به الله. الله مضاف الیه. مضاف الیه مجرور است، حال این الله را که جر داده است. سه قول وجود دارد (مضاف الیه را چه کسی جر می دهد):
1: حرف جر مقدر: یعنی بین مضاف و مضاف الیه یک لامی در تقدیر است. بسم للله. که لام اول حذف شده است. پس مضاف الیه (الله) به حرف جز مقدر جر داده شده است.

2: خود مضاف ، مضاف الیه را جر می دهد. مضاف در اینجا اسم است. خود اسم جر داده است.

3: مضاف الیه را نه حرف جر مقدم جد داده و نه مضاف، بلکه نفس الاضافه، امری است معنوی، وخودش را جر می دهد. پس لفظ الله، را نفس الاضافه جر داده است.

الرحمن: اگر مجرور خواندیم، صفت الله می شود. جائز است به رفع بخوانیم، آنگاه می گویند قطع از صفتیت. به رفع بخوانیم خبر مبتدای محذوف می شود. هو الرحمان. جایز است به نصب بخوانیم. الرحمنَ مفعول است برای فعل محذوف. حال آن فعل محذوف می تواند امدح باشد. یعنی مدح می کنم رحمن را. پس در الرحمن سه حالت می تواند داشته باشد.

رحیم: همان سه قسم بالا برایش جاری است.

در صنعت نحو 9 وجه می توان خواند الرحمن الرحیم را. (با توجه به اعراب حرف آخر آنها) . ولی در رساله ها آمده است که به هر طریق که قراء خوانده اند جایز است.

الحمدُ: مبتدا.

لله:جار و مجرور متعلق به عامل مقدر.(یکی از افعال عموم را باید تقریر بگیریم و این جار و مجرور مستقر می شود و لغو نمی شود ولی اگر از افعال خصوص بگیریم لغو می شود)

ربِ: صفت الله است. (همان حرف هایی که در الرحمن و الرحیم گفتیم اینجا هم می آید)

العالمین: مضاف الیه.  (همان سه حالت موجود).

اما بعد: فصل الخطاب، فاصله می اندازد بین حمد خدا و رسول، و اصل سخن و مقصود خودش.

 

ـ به درستی که عوامل در نحو بنا بر آن چیزی که جناب شیخ فاضل عبدالقاهر نوشته است (شیخ چند معنی دارد، یکی اینکه عمرش زیاد باشد، یکی به کسی که رئیس باشد و ... ، اینجا مراد از شیخ همان معنایی استکه معروف است که به اشخاص عالم می گویند) ، صد عامل می باشد. و این صد عامل منقسم می شود به دو قسم، لفظی و معنوی. (لفظ عاملی است که در لفظ می آید برخلاف معنوی) .

لفظیه خودش تقسیم می شود به دو قسم: سماعی و قیاسی. سماعی عبارت است از عواملی که عرب گفته و ما از آن می شنویم و همان را می پذیریم و ما در آن تصرفی نمی کنیم. قیاس یعنی عرب گفته و مابقی راما قیاس میکنیم. در سماعی حق تصرف نداریم ولی در قیاسی می توانیم تصرف کنیم. (سماعی نود و یک، قیاسی هفت عامل) . و دو عامل می معنوی می باشد. سماعیه خود 13 نوع می باشد.

 

نوع اول: حروفی است که فقط بر اسم داخل می شود. (بر فعل و حرف داخل نمی شود) این حروف اسم را جر می دهد. این حروف 17 حرف هستند.

الباء: باء معنی های متفاوتی دارد.

1: الالصاق: چیزی را به چیزی می چسباند. حقیقی: بزید داءٌ. مجازی: مررتُ بزیدٍ.

2: الاستعانه: کمک طلبیدن. کتبت بالقلمِ.

3: المصاحبه: همراه بودن. خرجَ زید بعشیرته. (مع عشیرته). و گاهی به معنی مِن می آید. عینٌ یشرب بها عبادالله. و گاهی به معنی عن می آید. فاسئل به خبیراً.

4: المقابله: در مقابل. بعت هذا بهذا.


برگرفته از........ کلیک

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی