فرض کنیم؛
فردی شراب فروش است و انواع و اقسام شراب را به نصف قیمت بازار به دست مشتریانش می رساند و حتی برای رفاه حال مشتریان پروپاقرصش، پیک متوری رایگانی را هم برای مغازه خود در نظر گرفته است.
حال همین فرد با دین اسلام اشنا شود و علاقمند است که مسلمان شود
در اینجا ممکن است چند حالت پیش بیاد.
حالت اول؛
او با پذیرش اسلام،کرکره مغازه شراب فروشی خود را پایین می کشد و به کسب روزی حلال می پردازد
حالت دوم؛
او همچنان در مغازه مشغول شراب فروشی است ولی دامنه باورها و اعتقادات و فعالیت هایش وسیع تر می شود، یعنی اگر قبلا فقط بین خانه و یا مغازه در رفت و امد بود این بار علاوه بر ان به مسجد یا مکان های مذهبی هم می رود و در ایام رحلت یا شهادت ، با چسباندن پرچم های سیاه ابراز وجود مذهبی میکند و حتی در شب احیا از دادن هرنوع خدماتی به مشتریانش جدا معذور است.
وقتی به خود و امثال خود نگاه می کنم
می بینم که ما جز دسته دوم هستیم، یعنی با معتقد شدن به اسلام،چیزی در زندگی ما دگرگون نمی شود بلکه از لحاظ باورها و رفتارها وسیع تر و تپل تر شده ایم.
مثال؛
بعضی از افراد رباخوار هستند ولی در بعضی مراسمات مذهبی نقش فعالی دارند
بعضی خانم ها حجاب و روابط محرمی و نامحرمی را رعایت نمی کنند ولی پایه ثابت هیت های مذهبی خانگی هستند
و...
یا فرض کنیم
شخصی خانه قدیمی و در حال ریزش دارد، بجای انکه این خانه قدیمی را خراب کند، می رود زمین های اطراف خانه را می خرد و شروع به ساختن خانه های جدید و شیک می کند.
این شخص نه تنها خانه در حال ریزش را خراب نکرد بلکه با ساختن خانه های دیگر،ملک و وسعت زمین خودش را وسعت بخشید، اما همچنان خانه قدیمی قابل سکونت نیست.
ادامه دارد...